چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟
چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

آغـــــــــــــــــــاز ...

سلام . امروز تصمیم گرفتم بنویسم ، از تو ، از خودم ، از همه چیزای ریز و دُرشتی که بینمون اتّفاق افتاد . آره میخوام بنویسم اونم اینجا !!!
برام سخته ولی چند وقته که این تصمیم رو داشتم و کّلی کَلنجار رفتم با خودم تا بتونم دوباره گذشته رو بخاطر بیارم . شاید این بهترین کاریه که میتونم انجام  بدم . 
چــــ ـ‌ ـ ـرا ؟ این تصمیم رو گرفتم ؟ 
واقعاً چرا ، شاید مینوسم تا تو یه روزی اینا رو بخونی ـ ـ ـ
شایدم برای اینکه خودم بتونم بخونم . بخونم و بیاد بیارم چیزهایی رو که بین من و تو گذشت ...
 مینوسم تا بتونم با چشمانم لمسشون کنم و بهشون بفهمونم که اشک ریختن و به انتظار نشستن اونها هیچ سودی نداره ...
مینویسم تا افکار و فهمم از تو فقط یه احساس نباشه که از ذهنم عبور میکنه ، که گاهی با نفرت و گاهی از روی محّبت باشه . مینویسم تا فقط بُغــــــــــزی نباشه تو گلوم ...
مینوسم نمیدانم از کجا تا کجا و به چه شکل ...