چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟
چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

بی عنوان...

 

 

 

 

  

 

من دیگه همه طاس هامو ریختم!
دیگه به پایان خودم رسیدم، 
این حسیِ که الان دارم...

 

تــــــــــرانه ایی از جنس مهتاب...





اِمشب تــــ ـ ـ ـرانهِ ام را از جِنس مَهتاب می سُرایم!
و با حَریر خیالت به دریا می سپارم،
تا شاید!!!
آنرا، با آوای پُر خروشش؛
آنسوی آبها در گوشهایت فَریاد کند...




آمــــــــدم، امـّا ماندم قطعی نیست...
بودنم از جبر و رفتنم دلخواهی نیست.