چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟
چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

قمـــــــــار...

 

پشت میز قمار دلهره ی عجیبی داشتم 
برگی حاکم داشتم و دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین
بازی شروع شد
حاکم او بود و من محکوم ؛
همه ی برگهایم رفتند و سه برگ بیش برایم نماند
برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم
بازی در دست من افتاد
عشق آمدم با حکم عشوه
و ناز برید
و حکم آمد از جنس چشم سیاهش
زندگی
حکم پایین من بود و باختم...