خانه عناوین مطالب تماس با من

چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

پیوندها

  • تو را من چشم در راهم
  • انتظار به پایان میرسد
  • عشق من عاشقتم
  • سرزمین بی مجنون
  • دنـــــــیای مـــــن
  • دختر غاز چـــرون
  • Only My Love
  • چرا عشق
  • آسمونـی
  • Blue Sky
  • دنیای من
  • عشق

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • ....
  • بی عنوان...
  • تــــــــــرانه ایی از جنس مهتاب...
  • نامردی...
  • NO Titel !!!
  • انیشتین...
  • بیا برگرد به خونه...
  • آرامش!
  • چیزی به اسم سرنوشت...
  • کودکی...
  • شب قدر...
  • حــــــــــــــراج ...
  • محـــــــــــرم ...
  • دلکی بود دلش ...
  • کفش...

بایگانی

  • شهریور 1392 1
  • تیر 1392 2
  • بهمن 1391 1
  • آذر 1391 4
  • آبان 1391 1
  • شهریور 1391 1
  • مرداد 1391 1
  • اسفند 1390 1
  • آذر 1390 1
  • آبان 1390 1
  • مهر 1390 2
  • شهریور 1390 1
  • مرداد 1390 1
  • بهمن 1389 1
  • دی 1389 1
  • مهر 1389 1
  • شهریور 1389 2
  • مرداد 1389 1
  • تیر 1389 1
  • خرداد 1389 1
  • اردیبهشت 1389 1
  • فروردین 1389 1
  • اسفند 1388 1
  • بهمن 1388 1
  • دی 1388 2
  • آذر 1388 1
  • آبان 1388 1
  • مهر 1388 3
  • شهریور 1388 6

آمار : 35007 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • .... 9 شهریور 1392 02:54
    ازم پرسیدی: چرا هر وقت باهات حرف میزنم! خوابم میاد!!! بهت گفتم شاید بخاطر اینه که آدم کسل کننده ایی ام. اما تو گفتی که نه بخاطر اینه که صدات بهم آرامش میده. اما امشب بهم گفتی ؛ حقیقت رو گفتی که هر وقت باهات حرف میزنم خوابم میگیره از بس [ کسل کننده اییـــــ ] ولی ای کاش یادت بود که چرا !!! ضمیمه: شادی مدت هاست که در...
  • بی عنوان... 13 تیر 1392 10:00
    من دیگه همه طاس هامو ریختم! دیگه به پایان خودم رسیدم، این حسیِ که الان دارم...
  • تــــــــــرانه ایی از جنس مهتاب... 10 تیر 1392 09:56
    اِمشب تــــ ـ ـ ـرانهِ ام را از جِنس مَهتاب می سُرایم! و با حَریر خیالت به دریا می سپارم، تا شاید!!! آنرا، با آوای پُر خروشش؛ آنسوی آبها در گوشهایت فَریاد کند... آمــــــــدم ، امـّا ماندم قطعی نیست... بودنم از جبر و رفتنم دلخواهی نیست.
  • نامردی... 6 بهمن 1391 00:13
    آنان که بودنت را قدر نمیدانند، رفتنت را نامردی میخوانند!!!
  • NO Titel !!! 20 آذر 1391 23:06
    امروز حالم خوب بود! هر چند اتفاق خاصی رُخ نداده و شاید برای خیلی ها یک روز کاملاً عادی بحساب بیاد، ولی امروز رو دوست داشتم. پ .ن : خدایا این حال رو از ما نگیر...
  • انیشتین... 9 آذر 1391 16:35
    داشتم با خودم فکر میکردم؛ میشه یه روز من هم یکی مثل انیشتین بشم!؟ آخه شنیدم روزگاری شاگرد تنبل کلاس بوده!
  • بیا برگرد به خونه... 3 آذر 1391 01:55
    الان که دارم این پست رو مینویسم تو اطاق تاریکم نشستم. از تو اون اطاق صدای آهنگ سیاوش میاد. دوستم ِ که داره تو حال سیاوش گوش میده : مگذار که یاد ما طعم تلخ این حقیقت ببرد. این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود. بیا برگرد تا خونه از عادت سیر نشده... ناگهان یاده سالها پیش افتادم. تو شب های محّرم وقتی از کار به...
  • آرامش! 2 آذر 1391 14:32
    اینجا همه چیز خوب هست. آرامش، آرامش و آرامش ... اینقدر آرامش و سکوت هست که دارم ازش احساس خفگی میکنم. دارم میرم سر وقت دکترم. حال و روزم خوب نیست یعنی خوب نبوده که حالا باشه. یعنی خوب نبود بدترم شد. نمیدونم چرا ! ولی تو برام پُر از دلهره ی، پُر از درد... نمیدونم چرا این تصمیم رو گرفتم که باهات ادامه بدم. ولی... ولی...
  • چیزی به اسم سرنوشت... 30 آبان 1391 07:11
    مرغ این روزگار هم؛ همیشه یک پا داشته... آخه چی میخوای از جووونـــــِ من! خسته شدم خستـــِ خستـــــــِ خستــــــــه شدم، چرا دست از سرم بر نمی داری ؟ آخــــــــه چرا !!! همش باید اونجوری که تو میخوای باشه؟! باشه... باشـــــِ ولی تا کِی تا کجا ؟
  • کودکی... 4 شهریور 1391 02:24
    یاد دوران کودکی بخیر؛ قهر میکردیم تا قیامت! قهــــــــر, قهــــــــر تـــا روز قیــــــامتــــ و چه زود قیامت میشد...
  • شب قدر... 18 مرداد 1391 03:05
    شب قدر است گر قدر بدانیم. خدایـــــــــــا... امشب نه میخوام از مشکلات دنیایی خودم و دنیای دور و برم بگم! نه میخوام از مشکلات اقتصادی و مالی و گرفتاری و روزمرگی چیزی بگم! نه از خونه، نه از ماشین و نه از پول که همه اونو حلّال مشکلات خودشون میدونن چیزی بگم! فقط میخوام از یه چیزی بگم که همه ی ما آدمها داریم یواش.. یواش.....
  • حــــــــــــــراج ... 13 اسفند 1390 21:42
    بَساط کرده ام ! و تمام نداشتــــــــــه هایم را به حــــــــــــــراج گذاشته ام بی انصاف چانه نزن !!! حسرت هایم به قیمت عُمرم تمام شده ...
  • محـــــــــــرم ... 8 آذر 1390 23:04
    تا هست جهان شــــور محــرم باقیست این جلوه ی جان در همه عالم باقیست از نالـــــــــه ی نینوای یاران حسیـــــــن همـــواره به لب زمزمه ی غـم باقیست ( محمد روحانی )
  • دلکی بود دلش ... 4 آبان 1390 13:53
    یک نفر آن شب از جور صدای تو شکست، و تو میخندیدی به جهنم که شِکست دِلکی بود دِلش دلکِ بی کَلکی بود دِلش دِلک زَخمی عاشق ‌‌‌پیشه اَلکی بود وِلش...
  • کفش... 11 مهر 1390 03:27
    بهترین جفت های دنیا کفش های آدمی اند...
  • دو رنگی... 4 مهر 1390 15:12
    دودٍ سیگار را هزاران بار به تو ترجیح میدهم! کم رنگ است ولی دو رنگ نیست...
  • خطا از مــــن است... 28 شهریور 1390 17:12
    خطا از من است،میدانم از من که سالهاست گفته ام " اِیّاکَ نَعْبُدُ " امّا به دیگران دل سپُردٍه ام از من که سالهاست گفته ام " اِیّاکَ نَسْتَعِینُ " امّا به دیگران هم تکیه کرده ام، امّا رهایم نکُن ... بیش از همیشه دلتنگم، به اندازه ی تمام روزهای نبودنم ...
  • خسته ... 19 مرداد 1390 21:20
    وقتی دلت خسته شــد ، دیگر خنده معنایی ندارد ... فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد ! وقتی دلت خسته شــد ، دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ... فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای ! وقتی دلت خسته شــد ، دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...
  • قمــــــــــــــــار عشق 4 بهمن 1389 16:23
    در بازی شطرنج من و تو; مُهره های من ,همیشه سرخ بود.! سرباز من , اسیر افسونگری تو بود رُخ سرخم ,ویران نگاه تو بود. اسب خیالم ,هوای سرزمین تو میکرد. شاه دلم ,کیش مهر تو بود. من ,همیشه مات عشق تو بودم. اما ! از من نبود, اگر همیشه میباختم, تو در قُمار عشق , بازیگری قهار بودی!
  • آدمک آخر دنیاست ، بخند ... 9 دی 1389 14:40
    آدمک آخر دنیاست،بخند آدمک مرگ همینجاست،بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست،بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخیِ کاغذیِ ماست،بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست،بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست،بخند راستی آنچه به یادت دادیم پَر زدن نیست که در جاست،بخند آدمک نغمه...
  • ناگهان چه زود دیر میشود ... 7 مهر 1389 03:53
    حرفهای ما هنوز ناتمام ،،، تا نگاه میکنی وقت رفتن است باز همان حکایت همیشگی پیش از آنکه باخبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان . . . چه زود . . . دیر میشود...
  • شهادت امام علـــــــــی (ع) تسلیت بــــــــــاد ... 9 شهریور 1389 01:08
    از ذکر علـــی مدد گـــــرفتیم آن چیز که میشود گـــــرفتیم در بوته ی آزمایش عشـــــق از نمره ی بیست صد گرفتیم دیدیم که رایت علی سبــــــز معجون هدایت علی سبــــــز درچمبر آسمان آبــــــــــــــــی خورشید ولایت علی سبـــــز از باده ی حق سیاه مستـیم اما زحمایت علی سبـــــــــــز شیرین شکایت علـــــــی زرد فرهاد حکایت علی...
  • شب قــــــــــــدر ... 8 شهریور 1389 02:47
    شبِ قــــــــــــدر است گــــــــــــر قـــــــــــــدر بدانیم ...
  • قمـــــــــــار عشق ... 30 مرداد 1389 05:19
    عشق من بازی بود ؛ قصه ی مهر و وفا سوت لالایی بود دست چپ تاس شرور آن یکی تکیه بر قالی بود تاس را من ریختم نُمره اش ناب و تماشایی بود تاس را تو ریختی نُمره اش حاکی از بَد اِقبالی بود ریختم ... ریختی " نُمره کم آوردی ، باختی همه ی قصه ی ما باختن تو در صفحه ی بازی [ وفاداری ] بود ...
  • دلتنــــــــگم ... 29 تیر 1389 00:52
    گـ ـ ـ ــاه دلتنگ میشوم دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها ؛ گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم و باختن ها را و ... و صدای شکستن ها را و وجدانم را محاکمه میکنم . من کدام قلب را شکستم و کدام امید را نا امید کردم ... و کدام احساس را لِه کردم و کدام خواهش رو نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم ... پ.ن : فردا...
  • امشب ... 16 خرداد 1389 03:45
    امشب ، گریه ام بی صداست ، مثلٍ آن برگی که از شاخه ی درخت ، بی صدا _ با صدای سهمگین باد هم آواز میشود . میرقصد و بی صدا می نالند . و بی صبرانه ؛ به امید فردایی که رهگذری به دادٍ ، بغضی که در گلویش فرو مانده، به انتظار می نشیند...
  • قمـــــــــار... 5 اردیبهشت 1389 00:44
    پشت میز قمار دلهره ی عجیبی داشتم برگی حاکم داشتم و دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین بازی شروع شد حاکم او بود و من محکوم ؛ همه ی برگهایم رفتند و سه برگ بیش برایم نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم بازی در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و حکم آمد از جنس چشم سیاهش زندگی حکم پایین من بود و باختم...
  • مطمئن باش و برو... 21 فروردین 1389 23:55
    مطمئن باش و برو ضربه‌ات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگی‌ام خندیدی به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود و خیالم می‌گفت تا ابد مال تو بود تو برو، برو تا راحتتر تکه‌های دل خود را آرام سر هم بند زنم...
  • مهـــــــــــتاب ... 16 اسفند 1388 04:19
    عاشق مهتابم ... نمیدونم چرا ، وقتی تماشاش میکنم . یه آرامشِ خاصّی بهم دست میده . امّا حیف ! اینجا فرصتِ زیادی واسه تماشا کردنش نیست ...
  • چه احمق بودم ... 3 بهمن 1388 18:17
    چــ ه احمق بودم ؛ که نسیمی ، نوازشگر دلیلی شد . تا از ویرانی طوفان در امان نمانم , چه احمق بودم ؛ که نفهمیدم پشت چهره آرام دریا , موجی بلند در اندیشه غرق کردن زورَق من است . و آنگاه که پرده‌ دل را روی عقلم می کشیدم . براستی چه احمق بودم ...
  • 43
  • صفحه 1
  • 2