چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟
چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

چـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــرا ؟

اندوه مرگ من...

 میدانم اندوه مرگ من، کسی را در هَم نخواهد شکست ،
و باور دارم که روز مرگ من ،
شادی بزرگتری از روز میلادم برایشان به ارمغان خواهد آورد...
مرهمِ دردِ دلِ من مرگ است،
دعوت مرگ من امروز گواه درد است...
سنگ گورم بنَهید !!! هوا بس سرد است ...
و به پایان سفر نزدیکم ،
و من از جمع شما خواهم رفت،
می روم تا هم آغوشی مرگ،
تا هجومِ هجرت،
تا که اندوه شما راحتم بگذارد...
و چه احساس لطیفی است عروج ،
مرگ را در آغوش
مرگ را در برِ خود می بینم!!!!