حرفهای ما هنوز ناتمام ،،،
تا نگاه میکنی وقت رفتن است
باز همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان . . . چه زود . . . دیر میشود...
از ذکر علـــی مدد گـــــرفتیم
آن چیز که میشود گـــــرفتیم
در بوته ی آزمایش عشـــــق
از نمره ی بیست صد گرفتیم
دیدیم که رایت علی سبــــــز
معجون هدایت علی سبــــــز
درچمبر آسمان آبــــــــــــــــی
خورشید ولایت علی سبـــــز
از باده ی حق سیاه مستـیم
اما زحمایت علی سبـــــــــــز
شیرین شکایت علـــــــی زرد
فرهاد حکایت علی سبــــــــز
دستار شهادت علی ســـــرخ
لبخند رضایت علی سبــــــــز
در نامه ی مـــــا سیـــاه رویان
امضای عنایت علی سبـــــــز
گـ ـ ـ ــاه دلتنگ میشوم دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها ؛
گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم و باختن ها را و ...
و صدای شکستن ها را و وجدانم را محاکمه میکنم .
من کدام قلب را شکستم و کدام امید را نا امید کردم ...
و کدام احساس را لِه کردم و کدام خواهش رو نشنیدم و
به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم ...
پ.ن : فردا تولدمه , همین ...